English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About | Careers
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (2602 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
standard time U زمان رسمی
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
returns U گزارش رسمی مامورشهربانی یا سایر مامورین رسمی در جواب نامهای که دادگاه به ایشان نوشته کیفیت پیگرد را در پرونده بخصوصی سوال میکند
returning U گزارش رسمی مامورشهربانی یا سایر مامورین رسمی در جواب نامهای که دادگاه به ایشان نوشته کیفیت پیگرد را در پرونده بخصوصی سوال میکند
returned U گزارش رسمی مامورشهربانی یا سایر مامورین رسمی در جواب نامهای که دادگاه به ایشان نوشته کیفیت پیگرد را در پرونده بخصوصی سوال میکند
return U گزارش رسمی مامورشهربانی یا سایر مامورین رسمی در جواب نامهای که دادگاه به ایشان نوشته کیفیت پیگرد را در پرونده بخصوصی سوال میکند
line haul U زمان لازم برای حمل بار به وسیله ستون زمان حمل باریا زمان حرکت ستون موتوری
cache U مدار منط قی که زمان ذخیره سازی داده در حافظه پنهان و نیز زمان دستیابی به داده در خافظه پنهان و زمان دستیابی به رسانه کند تر را مشخص میکند
caches U مدار منط قی که زمان ذخیره سازی داده در حافظه پنهان و نیز زمان دستیابی به داده در خافظه پنهان و زمان دستیابی به رسانه کند تر را مشخص میکند
cache memory U مدار منط قی که زمان ذخیره سازی داده در حافظه پنهان و نیز زمان دستیابی به داده در خافظه پنهان و زمان دستیابی به رسانه کند تر را مشخص میکند
officious U نیمه رسمی شبهه رسمی
reviewed U بازدید رسمی یاسان رسمی
review U بازدید رسمی یاسان رسمی
reviews U بازدید رسمی یاسان رسمی
reviewing U بازدید رسمی یاسان رسمی
officiary U مامور رسمی مقام رسمی
solemn form U در CL تصدیق وصیتنامه یا از طریق رسمی یعنی در دادگاه است یا ازطریق غیر رسمی یا عادی است که توسط دفاتر اسنادرسمی به عمل می اید
realtime U زمان حقیقی یا زمان خالص ارسال و دریافت پیامها
circuit U روشی که در آن اتصال یا مسیر بین دو گره در زمان این فراخوان ها و نه در زمان تنظیم آنها انجام میشود
circuits U روشی که در آن اتصال یا مسیر بین دو گره در زمان این فراخوان ها و نه در زمان تنظیم آنها انجام میشود
road time U یا زمان تخلیه جاده زمان عبور ستون
It will be some time before the new factory comes online, and until then we can't fulfill demand. U آغاز به کار کردن کارخانه جدید مدتی زمان می برد و تا آن زمان قادر به تامین تقاضا نخواهیم بود.
exchange devaluation U تنزل رسمی قیمت ارز تضعیف رسمی ارز
access time U کل زمان لازم برای رسانه ذخیره سازی از وقتی که تقاضای داده میشود تا زمان بازگشت داده
IAM U فضای حافظه که زمان دستیابی بین زمان حافظه اصلی و سیستم بر پایه دیسک دارد
references U نقط های در زمان که به عنوان مبدا برای زمان بندی هادی دیگر یا اندازه گیریهای دیگر به کار می رود
reference U نقط های در زمان که به عنوان مبدا برای زمان بندی هادی دیگر یا اندازه گیریهای دیگر به کار می رود
presented U زمان حاضر زمان حال
presents U زمان حاضر زمان حال
seek time U زمان جستجو زمان طلب
presenting U زمان حاضر زمان حال
arrivals U زمان حضور زمان رسیدن
present U زمان حاضر زمان حال
response time U زمان جواب زمان پاسخگویی
arrival U زمان حضور زمان رسیدن
read time U زمان اماده شدن اطلاعات زمان در دسترس قرار گرفتن اطلاعات کامپیوتری
tour of duty U زمان گردش ماموریت زمان توقف پرسنل در مناطق مختلف ماموریت
timed U مدت زمان یک کار در سیستم اشتراک زمانی یا چندبرنامهای . زمان یک کاربر یا برنامه یا کار در یک سیستم چند کاره
time U مدت زمان یک کار در سیستم اشتراک زمانی یا چندبرنامهای . زمان یک کاربر یا برنامه یا کار در یک سیستم چند کاره
times U مدت زمان یک کار در سیستم اشتراک زمانی یا چندبرنامهای . زمان یک کاربر یا برنامه یا کار در یک سیستم چند کاره
dive schedule U جدول حداکثر زمان و عمق استخر برای شیرجه جدول نشاندهنده عمق و زمان ماندن زیر اب غواص
imprescriptible U وابسته به اموال حقوقی که مشمول مرور زمان نیست غیر مشمول مرور زمان تجویز نشده
unemployment compensation U پرداختی در زمان بیکاری پرداخت کمکی در زمان بیکاری
equation of time U خطای قرائت زمان نجومی پس ماند زمان نجومی
execution U 1-زمان لازم برای اجرای یک برنامه یا مجموعه دستورات . 2-زمان لازم برای یک سیکل اجرا
loom time U مدت زمان بافت [از زمان چله کشی تا جدا کردن فرش بافته شده از دار و مبنای تعیین ساعات کار مفید، وقت حقیقی لازم جهت اتمام فرش و قیمت نسبی فرش می باشد.]
production cycle U زمان یا دوره بافت یک فرش [این دوره از زمان طراحی یا نقشه کشی شروع شده و به بافت کامل فرش منتهی می شود.]
interlook dormant period U زمان توقف دستگاه رادار مدت زمان توقف کار تجسس رادار
frequencies U زمان تناوب زمان تکرار تناوب عمل
frequency U زمان تناوب زمان تکرار تناوب عمل
splits U زمان ثبت شده برای فواصل معین یک مسابقه زمان ثبت شده برای قهرمان دو 004متر
early time U زمان حداقل انفجار اتمی زمان اولیه انفجار اتمی
cryptoperiod U زمان ارسال یا دریافت رمز مدت زمان دریافت رمز
short cycle annealing U سخت گردانی در زمان کم سخت گردانی در مدت زمان کوتاه
tensing U زمان فعل تصریف زمان فعل
tenser U زمان فعل تصریف زمان فعل
tensed U زمان فعل تصریف زمان فعل
tense U زمان فعل تصریف زمان فعل
tensest U زمان فعل تصریف زمان فعل
tenses U زمان فعل تصریف زمان فعل
official U رسمی
formal U رسمی
formmal U رسمی
solemn U رسمی
institutional U رسمی
orthodox U رسمی
angular velocity sight U زمان سنج رهایی بمب دوربین زمان سنج زاویه رهایی بمب
official rate U نرخ رسمی
insigne U مدال رسمی
tuxedo U لباس رسمی
official prices U قیمتهای رسمی
intrant U ورود رسمی
pronouncement U اعلامیه رسمی
bank holidays U تعطیلات رسمی
card-carrying U عضو رسمی
insigne U نشان رسمی
official meeting U ملاقات رسمی
aregular cook U اشپز رسمی
official language U زبان رسمی
asparagus U مارچوبهء رسمی
informal U غیر رسمی
official jurnal U روزنامه رسمی
tuxedos U لباس رسمی
official gazette U روزنامه رسمی
official deed U سند رسمی
official communications U ابلاغیه رسمی
official channels U طرق رسمی
official meeting U اجتماع رسمی
functions U ایین رسمی
public submission U مناقصه رسمی
official U موثق و رسمی
official U عالیرتبه رسمی
careers U دوره رسمی
careering U دوره رسمی
protests U اعتراض رسمی
careered U دوره رسمی
career U دوره رسمی
note U نامه رسمی
protests U واخواست رسمی
protesting U اعتراض رسمی
functioned U ایین رسمی
function U ایین رسمی
insignia U مدال رسمی
insignia U نشان رسمی
protest U واخواست رسمی
protest U اعتراض رسمی
protested U واخواست رسمی
protested U اعتراض رسمی
prontonotary U سردفتراسناد رسمی
prothonotary U سردفتراسناد رسمی
protesting U واخواست رسمی
pronouncements U اعلامیه رسمی
unofficial U غیر رسمی
official religion U دین رسمی
official receipt U رسید رسمی
returns U گزارش رسمی
returning U گزارش رسمی
returned U گزارش رسمی
officialize U رسمی کردن
officious U غیر رسمی
missives U نامه رسمی
missive U نامه رسمی
officiating U مقام رسمی
officiates U مقام رسمی
officiated U مقام رسمی
officiously U بطورغیر رسمی
officiate U مقام رسمی
return U گزارش رسمی
semiofficial U نیمه رسمی
throwaway U غیر رسمی
semiformal U نیمه رسمی
officials U مقامات رسمی
semi officially U بطورنیم رسمی
official receiver U اعتصاب رسمی
talking-to U سرزنش رسمی
talking to U سرزنش رسمی
extra official U غیر رسمی
nonformal U غیر رسمی
audience U ملاقات رسمی
audiences U ملاقات رسمی
tux U لباس رسمی
vestment U لباس رسمی
hansard U مذاکرات رسمی
formalizing U رسمی کردن
semi official U نیمه رسمی
formalizes U رسمی کردن
reprimand U توبیخ رسمی
placard U پروانه رسمی
formalize U رسمی کردن
placards U پروانه رسمی
formal review U بررسی رسمی
formal review U سان رسمی
contracts under seal U عقد رسمی
formalised U رسمی کردن
reprimanded U توبیخ رسمی
formalises U رسمی کردن
cognizance U اخطار رسمی
formalized U رسمی کردن
communique U ابلاغ رسمی
formal accountability U ذیحسابی رسمی
formal education U اموزش رسمی
reprimands U توبیخ رسمی
formalising U رسمی کردن
reprimanding U توبیخ رسمی
formal group U گروه رسمی
bonspiel U مسابقه رسمی
official document U سند رسمی
free and easy <idiom> U غیر رسمی
state religion U مذهب رسمی
positioned U شغل رسمی
boarding call U بازدید رسمی
driss uniform U لباس رسمی
dress uniform U انیفرم رسمی
smallage U کرفس رسمی
official authorities U مراجع رسمی
solemn form U طریقه رسمی
mare's tail U هپوریس رسمی
official channels U مجاری رسمی
dress suit U لباس رسمی شب
noterial document U سند رسمی
letter de chancellerie U نامه رسمی
legalization U شناسایی رسمی
Full dress. Formal dress. U لباس رسمی
statute mile U مایل رسمی
stand on ceremony <idiom> U رسمی بودن
notes U نامه رسمی
position U شغل رسمی
noting U نامه رسمی
speedwell U سیزاب رسمی
pronouncements U افهار عقیده رسمی
officially represented U دارای نماینده رسمی
placards U اعلامیه رسمی اعلان
physician in ordinary U پزشک رسمی یا همیشگی
unofficial news U خبر غیر رسمی
visitor U مهمان رسمی نظامی
vestment U لباس رسمی اسقف
starchy U شبیه نشاسته رسمی
pronouncement U افهار عقیده رسمی
visitors U مهمان رسمی نظامی
legal holiday U تعطیلات رسمی وقانونی
full dress U بالباس تمام رسمی
notary U سر دفتر اسناد رسمی
Recent search history Forum search
1time is prceious it has great
3service times
3service times
3service times
2make the case? به فارسی چی میشه
2Once it's downloaded, please run the Kaspersky Malware Scanner software. This might take a moment and involve a few steps.
1چطور هستی
1سلام
1روحانی چندمین رئیس جمهور است
2In the Introduction to this book the speed of modern computers was cited as countering the need for some of the early work that was done to make best use of the woefully slow and memory-deficient comp
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com